سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شروعی بر ادامه زندگیTakvin

وقت رهایی

دگر تبسم گلهای صبح زیبا نیست
وسمت رویش خورشید رو به فردا نیست

وبا صدای مؤذن کسی نمی خیزد
مگر خدای شمایان خدای یکتا نیست؟

صدای گنگ قدمهای مرگ می آید
دگر بهانه برای نرفتن ما نیست

غروب وقت رهایی پرنده خواهم شد
که آفتاب دلم از نژاد اینها نیست

میان قافیه ها شعر ناب می لنگد
و حرفهای دلم این میانه زندانیست

.....وباز مردم دنیا مرا نمی فهمند

چرا چرا مگر این شعر خوب گویا نیست ؟



  • کلمات کلیدی : شعر غروب وقت رهایی
  • نوشته شده در جمعه 88/7/17ساعت 6:27 صبح توسط تکوین
    نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    4.5 سال بعد!....
    گرفته بی تو دلم از تمام انسانها....
    مسافر ابدی - شعر
    دو تجربه جالب و عجیب پزشکی
    [عناوین آرشیوشده]